میگن دلتنگی
قشنگترین هدیه عشقه
حال من با این هدیه ی
قشنگ تو چیکار کنم ؟
بی تو عشق بی معناست ، میدانی؟
دستهایم تا ابد تنهاست ، میدانی؟
آسمانت را مگیر از من که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم ، بی جاست
میدانی؟؟؟
لحظه لحظه ، دم به دم
ساعت به ساعت خواهمت
گر خوشم یا ناخوشم
در هر دو حالت خواهمت
گر زبانم را به جرم
خواستنت بیرون کشند
در آن زمان ای یار من
با اشاره خواهمت.
بگم برات یه چیزی ، خیلی برام عزیزی
میخوام بگم جدیداً دوست دارم شدیداً.
قلب تو قلب منه
دوری تو درد منه
خوشی من بودن تو
نبودنت مرگ منه
زندگی شبیه شعریست
قافیه هایش من
تو فقط همیشه
ردیف باش.
همسرم لبخند تو
معجزه ی شیرینی است
که رویاهای بهشت را
در دل آدم زنده میکند.
برای من که دلم
چون غروب پاییز است
صدای گرم تو از دور
هم دل انگیز است
میان همهمه ی
برگها ی خشک پاییزی
فقط مانده ایم که
هنوز از بهار لبریزم
ما که ندیدیم ولی
میگن خیلی حال میده
یکی واقعا از ته دلش
همینجوری که هستی
دوستت داشته باشه!
نمیدانم میدانی یا نه!؟
لحظه تولد من به زمانی برمیگردد
که برای اولین بار بهم گفتی
دوستت دارم
وقتی کسی تورا
عاشقانه دوست دارد
شیوه بیان اسم تو
در صدای او متفاوت است
و تو میدانی که نامت
در لبهای او ایمن است
تبسم را فراموش نکن
لبخند بی هزینه ات
گران ترین هدیه است
کاش مادوتا باهمدیگه
مذاکره کنیم ، دو جانبه
تو جانب قلب منرا بگیر
و من طرف دل تورا ، بعد
وارد یک بازی برد برد شویم
تو دل منرا ببرو من عقل تورا
ناچیز میشود چه کنم
خمس واجب است یک پنچم
از تمام خوشی ها مال تو
من آرام جانی دارم که
شیرینی خنده هایش
شوریت را که هیچ ..
تلخیت را هم از بین میبرد ...
خوشبحال خدا که
لحظه به لحظه با توست
و من همیشه درباره ی تو
با او حرف میزنم
می سرایم از تو ای رویای من
ای نگاهت سبزتر از سبزه زار
می نویسم بی قرارو بی قرار
کوچه ای را بود نامش معرفت
ساکنینش بامرام از هر جهت
گرچه بن بست بود مثل قلب من
آخرین خانه تو بودی خوب من
پنجره را که باز میکنی دلم می آید
و لب طاقچه ی نگاهت مینشیند
می بینی؟ دلم بی دام و دانه
جَلدِ نگاهت شده است ...
می بینی؟
هر کجا پرت میکنم
باز کنار تو می افتد ...
در زندگی برای هر آدمی ...
از یک روز از یک جا از یک نفر به بعد
درگر هیچ چیز مثل قبل نیست
نه روزها نه رنگها و نه خیابان ها
همه چیز میشود تو!
خانه بسازم یک خانه برای تو
جداگانه بسازم یک خانه صحرایی
بی سقف پر از گل با دورنمای
پر پروانه بسازم من در بزنم باز کنی
از تو بپرسم آماده ای از خواب
تو افسانه بسازم ..!؟
وقتی تو تمام دنیای منی
بی انصافیست ..
سهم من از دنیایم
فقط رویا باشد ...!
پلک نخواهم زد
مبادا تصویرت در
چشمانم آواره گردد ...
برای یک ازدواج موفق
باید هزار بار عاشق بشی
هر هزار بار هم
فقط عاشق تو
آسمان برای گرفتن ماه
تله نمیگذارد
آزادی خود ماه است
که او را پایبند میکند
و تو ، آسمان زندگی
من را پایبند کردی
چه فرقی میکند
کجا باشم
من که جز تو
چیزی نمی بینم
با تمام مداد رنگیهای دنیا با هر زبانی
که بدانی یا ندانی خالی از هر تشبیه
و استعاره و ایهام تنها یک جمله برایت
خواهم نوشت که دوستت دارم
مخاطب خاص
ایستاده ام ...
بگذار سرنوشت راهش را برود ..
من همین جا ، کنار قولهایت
درست روبروی دوست داشتنت
و در عمق نبودنت
محکم ایستاده ام!!
تقویم دل من نسبتی با
تقویم های جهان ندارد
میان برگ ریزان خزان
وسط چله ی زمستان هم
می بینی نوشته اند بهار
آن لحظه که تو ..
خندیدی
هی تو تویی که
جزئیات چشمهایت ..
کلیات زندگی من است!
نمی دانم گناه توست
یا عیب چشمهای من ؟
اینکه بعد از تو
تمام عالم از چشمم
افتاده اند!!!
پاک ترین هوای دنیا ..
همان لحظه ای است ..
که دلهایمان
هوای هم را میکند ...
بد ترین چیز اینکه محبت مادرو
با هان و چیه جواب بدی
ولی زنگ یه غریبه رو با جانم ؟!!
از روزی که نامت ملکه ذهن من شد
احساس میکنم جمجمه ام با
شکوه ترین امپراتوری دنیاست ...
تمام آن چیزی که درباره تو
در سرم هست ، ده ها کتاب میشود
اما تمام چیزی که در دلم است
فقط دو کلمه است
دوستت دارم
من عاشق نیستم
فقط گاهی حرف تو که میشود
دلم مثل اینکه تب کند
گرم و سرد میشود
توی سینه ام چنگ میزند
آب میشود ...
خط میزنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی ز پنجره داخل نمیشود؟
میخواستم رها شوم از عاشقانه ها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمی شود
گمم نکن ، قول ..
که گوشه ی حافظه ات آرام
بنشینم بگذار بمانم آرام گوشه
حافظه ات فقط همین ...
کاش میشد روی قلب سرنوشت
لحظه های با تو بودن را نوشت
قهوه یا کاکائو؟
فرقی نمی کند
تو کافئین خالصی
حتی خیالت
خواب را از سرم پرانده
عاشقانه ای
از این ساده تر بلد نسیتم
هوا سرد است
مراقب خودت باش ...
برای دوست داشتنت
از من دلیل میخواهند
نازنین چشمانت را
قرض می دهی؟
پر از شور و سراسر
مهربانیست
کمی سبزو کمی
هم آسمانیست
شده متن تمامی خبرها
دو چشمت سومین
جنگ جهانیست!